مرگ جوانان، به‌ویژه وقتی که تحت لطف شعر اعلامیه ترحیم به کلمات وزنده می‌شوند، با یک لحظه‌ی ناگهانی و ناپیش‌بینی، همه را به لرزه درمی‌آورد. اشعار در این زمان، تلاش می‌کنند تا این احساسات تلخ و دردناک را به گونه‌ای به تصویر بکشند که قلب خواننده را به لرزه درآورند. در لحظاتی که جوانی از دنیای ما رفته، شعر نه تنها یک اطلاع رسانی است، بلکه یک نمایه از زخمی است که در دل هر خواننده به جا می‌ماند. توصیف لحظات آخری زندگی جوانان در شعر اطلاعیه ختم، چون تصویری از گلی که زودتر از فصل خود باز می‌پچد، احساس زودگذری و زوال را به چشمان خواننده می‌نشاند.

شعر اعلامیه ترحیم جوان

شعر اعلامیه ترحیم جوان

از دیگر سو، در این شعرها، اندوه و اشک‌ها به عنوان نقاطی از زیبایی ادبی بروز می‌کنند. شعر اعلامیه ترحیم، موفق به تبدیل احساسات غم و اندوه به آثاری هنری می‌شود که در آغاز ترحیم، قلب را به دریاچه‌ای از اشک می‌زند. این اشعار نه تنها به ما یادآوری می‌کنند که زندگی جوانان چه قدر زودتر از انتظار به پایان می‌رسد، بلکه توانسته‌اند این حقیقت را با زبانی زیبا و عمیق به اشتراک بگذارند و در این دلها آتش امید و اشتیاق به جا بگذارند.

انواع شعر اعلامیه ترحیم جوان

ورود به دنیای شعر اعلامیه ترحیم جوان، همواره به معنا و ارزش بیشتری نزد خواننده می‌انجامد، زیرا ترحیم به یک جوان مخصوصاً توانایی خلق احساسات عمیق و معناپردازی را در شاعر به وجود می‌آورد. این نوع شعر، چون به یادآوری گذر زندگی جوانانی که به سرعت از ما می‌روند می‌پردازد، دارای یک طیف وسیع از احساسات است. از غم و اندوه تا حس محبت و افتقار، شاعران در این اعلامیه‌ها تجربیات گوناگونی را باز می‌کنند. اینجا ما به بررسی انواع شعر اعلامیه ترحیم جوان می‌پردازیم، که هر یک با ساختار و زبانی خاص به درون دنیای درد و امید این موضوع می‌پردازند. از شعرهای غمگین با اشعار تلخ ترحیم تا اشعار شاد و یادآور اوقات خوش با جوانان، هر یک نشان از هنر و تنوع شگفت‌انگیز این ادبیات بی‌نظیر دارند. بیایید در این سفر همراه با شاعران به گشت‌زنی در داستان جوانانی که به سرعت از دید ما می‌رسند، بپردازیم و زبان شعر را در زمینه‌های مختلف زندگی جوانان بشناسیم.

در مقاله جداگانه ای با عنوان اشعار اعلامیه ترحیم ، اشعار در مورد پدر و مادر و غیره نیز گردآوری شده است که میتوانید این مقاله را نیز مطالعه کنید و در این مقاله انواع اشعار و شعر اعلامیه ترحیم گردآوری شده است تا شما بتوانید انتخاب مناسبی داشته باشید . شعر اعلامیه ترحیم در حالت کلی به چند دسته تقسیم میشود :

  • رباعی
  • دوبیتی
  • شعر نو

1. رباعیات اعلامیه ترحیم:

  • شعر اعلامیه ترحیم ممکن است به شکل رباعی نوشته شود که در این حالت، هر چهار بیت شعر به انتقال احساسات ترحیم می‌پردازد. ساختار رباعیات می‌تواند باعث تأکید بیشتر بر احساسات و تفکرات شاعر شود.

2. دوبیت‌های اعلامیه ترحیم:

  • شاعران ممکن است از دوبیت‌ها برای ابراز ترحیم به مناسبت درگذشت یک جوان استفاده کنند. این دوبیت‌ها، با کمال مختصر ولی با تأثیر، احساسات و افکار شاعر را به تصویر می‌کشند.

3. شعر نو اعلامیه ترحیم:

  • شعر نو در اعلامیه ترحیم، به اصطلاحات جدید، سبک‌های تازه، و به روز شده در ادبیات ترحیم می‌پردازد. این نوع شعر تازه‌ترین اصطلاحات و نگاه‌ها را به موضوع درگذشت یک جوان اضافه می‌کند.

4. متون هنری اعلامیه ترحیم:

  • برخی از شاعران و نویسندگان، به جای شعر، ممکن است از متون هنری برای اعلامیه ترحیم استفاده کنند. این متون ممکن است شامل نثر شعری، نظم‌های خاص، یا توصیفات هنری باشند که به گونه‌ای خاص احساسات ترحیم را به تصویر می‌کشند

رباعی و دوبیتی شعر اعلامیه ترحیم جوان

بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم      من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم

بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان    من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم


تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم           اهسته ز دوری تو فریاد کنم

وقت است که دست از این دهان بردارم    از دست غمت هزار بیدادکنم


جوان نازنین در خاک رفتی    از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوست داران      چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود    گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود

گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود     گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود


شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک

گلها همه سر ز خاک بیرون کردند
الا گل من که سر فرو برده به خاک


بیابان تا بیابان،‌ ناله دارم
در این دنیا، گلی گم کرده، دارم

اگر جویم گلم در این بیابان
به مثل بلبلی من ناله دارم


یاران مددی پرم به خاک افتاده است

قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده است

سرتاسر روزگار من پاییز است
تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است


گلی بودم نه وقت چیدنم بود
جوان بودم نه وقت مردنم بود

گلی بودم میان شاخه گلها
نه وقت زیر خاک خوابیدنم بود


فلک تو خون به دل پیر و هم جوان کردی
گل همیشه بهار مرا خزان کردی

گل مرا بربودی به پیش چشمانم
به زیر خاک سیه بردی و نهان کردی


افسوس که زیبا پسرم، تاج سرم رفت
امید و چراغ دل و نور بصرم رفت

زد آتش سوزان اجل، بر گل عمرم
ناگاه از این باغ، گل نو ثمرم رفت


حجله ام شد قبر و مادر رخت دامادی کفن
غم مخور ای جان مادر این بدی تقدیر من

آرزویت بود و مادر بهر من بندی حنا
مادرم زحمت نکش با خون خود بستم حنا


ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟
میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟

از برم رفتی، نگفتی بار دیگر یک سخن
همچو شمع از درد و غم سوزان شدی


بعد یک سال بنویسید: میلادم کبوتر شد و رفت
زیر باران بهار، غزلی خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا غصه
آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد، همان روز که طوفان شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


من آن گل پرپر شده دست زمانم
بر سنگ مزارم بنویسید، جوانم

به مقصد نرسیده به سرآمد سفرم زود
این حادثة شوم کجا بود،‌ندانم؟


دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین


عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی                  درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی

کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم           تو را ای نازنین (دختر/پسر) که یار وهمدمم بودی


چه خوش باشد در این دنیای فانی   به خوش نامی نمودن زندگانی

که بعد از ما بسی گردش کند        چرخ  نماند جز نکونامی نشانی


ای مادر غمدیده نداری خبراز من                کز گردش ایام چه امد برسر من

من تازه جوان بودم واندر چمن حسن          نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من

شعر نو اعلامیه ترحیم جوان

دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید در آن کس به ناز و به نعمت
نماند کسی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و کمال و شرافت
همه لطف بود و همه مهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود در بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او به من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند به روحم ز سبع المثانی

ایا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟

پسر بود و نخل امید پدر بود
مَثَل بود در فهم و در کاردانی

ز عاشوریان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنه و رنج دوران
گرفتی تو در کوی حق آشیانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمی هست جانکاه اما نهانی

امیدم که از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی


خوابیدی بدون لالایی و قصه
حالا آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گلای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی


عد یک سال بنویسید: میلادم کبوتر شد و رفت
زیر باران بهار، غزلی خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا غصه
آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد، همان روز که طوفان شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


کجا رفتی … عزیز من
زمین معرفت خیز، محبت جوش
عزیزم، جان من، همدرد گرم آغوش
همیشه خاطرم جاریست
مجبت از تو در دل یادگاریست
درودت باد، ای فرزند من بدرود
وجود تو سرود زندگانی بود


قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود

آخر ای دختر من (یار من) (یار همه)  ای مظهر لطف و وفا
در دیار جاودان منزل گزیدن (خریدن) زود بود

به جای سطر سوم در جایی آمده بود:
آخر ای جان پسر، میوه جانم رضا